ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

ب ای ها

وبلاگ رسمی بروبچ ب سمپاد رشت

طنز باحال

اگر لباس تنگ و چروک و بیریخت بپوشن :

در مورد پولداره : ایول عجب لباسی معلوم نیست از کجا خریده .... اصل مارک داره  .... فکر کنم خودش از خارج خریده

در مورد بی پوله : عجب لباس جیغی .... احتمالا" بهش صدقه دادن شایدم دست دوم خریده

 اگر مد خفن مدل هچل هفتی بزنن

در مورد پولداره : اوه ببین چه تیپی زده ... از سیخای سرش معلومه ژلش ایستوریای اصل ایتالیاست ... فکر کنم تیریپی که زده همین دیروز انریکو زده ... اونجا هر چی شلوارت پاره تر باشه محبوبیت بیشتره ..

در مورد بی پوله : اه چه شپل ... فکر کنم با صابون دست و صورت سرش میشوره که انقدر سیخ واستاده ... تو خونشونم که سوزن نخ پیدا نمیشه یک کوک به این پاره پوره ایاش بزنه ...

 

 

اگر تند تند غذا بخوره :

در مورد پولداره : ببین چقدر گرفتاره که مجبوره انقدر تند غذا بخوره یا هواپیماش داره میپره یا جلسه مهمی داره  

بی پوله : اوووووو انگار از قحطی فرار کرده

 

اگر آروم و کم غذا بخوره :

پولداره : احتمالا" این غذا تو رژیم غذاییش نیست و باید آهسته بخوره که معدش نفهمه !!!!!!

بی پوله : اینو ببین فکر کنم تا حالا همچین غذایی ندیده بلد نیست بخوره ...

 اگر درس بخونه :

پولداره : احسنت به این تدبیر و اندیشه .... این تو ایران نمیمونه ..... مطمئنم تو لیست فرار مغزهاست

بی پوله : خر خونیم اندازه داره دیگه .... انقدر میخونی آخرش چی ؟!! بپا عینکت نیفته ...

 

اگر درس نخونه :

پولداره : پول داره درس میخواد چیکار .... درس برا بچه بی پولا و بیکاراست

بی پوله :بد بخت  نون نخورده نمیتونه درس بخونه

 

در مورد خانوما >>> از نوع محجبه و چه بسا چادری

پولداره : آفرین به این تربیت صحیح  ... معلومه خالصانه مسلمونه ... این دختر نیست فرشتست که تو این جامعه خراب خودشو اینطوری میپوشونه 

بی پوله : اوهوک .... چقد امل ... کی به تو نگاه میکنه حالا ؟!؟!؟

درمورد پسرهای جوون ››› مدل ابرو قشنگ و زیر ابرو گوگول

پولداره : بابا مایکل جکسون ... لئوناردو .... گاتوسو ... برم زیر ابروهای شیطونیتو 

بی پوله : مرتیکه خجالت نمیکشه .... آرایش میکنی ؟! این روزا دیگه دختر پسرا از هم تشخیص داده نمیشوند ... وانگهی چی شده داداشمون .....

ازدواج :

پولداره : یکی دو تا کمه ..... من جای این بودم اصلا" ازدواج نمیکردم ... این همه حور و پری دور و برش – بیخیال ازدواج ..... تیر تپرش 

بی پوله : آخی حیوونی تا دیروز عنکبوت تو جیبش یکی بود حالا دو تا شد ( ضرب المثلی شد برا خودش !! )

 پیاده روی :

پولداره : زنده باد سلامتی و تناسب اندام .... هیچ چیزی از ورزش و مخصوصا" پیاده روی برای تندرستی انسان بهتر نیست حتی میگن اشتها رو هم زیاد میکنه .

بی پوله : کفشاشم مالی نیست که حالا بگیم پیاده بره ... قربونش برم که همیشه بلیت خط 11 رو داره .

تعویض ماشین :

پولداره : بابا تنوع .... آخرین مدل ...  سنت اگزوپری ... پارکینگ دیگه جا نداره

بی پوله : دبیا ... تا دیروز دنبال الاغ پدر بزرگش میدوید حالا واسه ما ماشین خریده

 

تعویض کار :

پول داره : شکمه پره ... چه این بشقاب چه اون بشقاب ....... پول تولید میکنه دیگه چه این کار چه اون کار ... میباره براش

بی پوله : فقط مونده بود این به یه جایی برسه ... از فردا جواب سلام ما رو هم نمیده

 

رانندگی :

پولداره : فکر کنم عادت به رانندگی نداره آخه همیشه راننده داشتن اما استیل فرمون گرفتنشو داشته باش ... انصافا" شوماخرم اینطوری فرمون نمیگیره

 بی پوله : عمو جون ترمز اون وسطیست ... الاغا رو کجا بستی ؟! گوسفندا رو چه کردی ؟!!؟

 

خاطرات عزراییل

شنبه:
امروز رو مثلا گذاشته بودم واسه استراحت و رسیدگی به کارهای شخصی ام ولی مگه این مردم میذارن؟!

یکشنبه:
امروز واقعا اعصابم خورد بود چون به هیچکدام از کارهای اداریم نرسیدم.
8753
تصادفی ، 6893 اعدامی ، 9872 تزریقی ، 44596 ایدزی ، و یک نفر بالای 145 سال سن رو واسه خاطر یک آدم وقت نشناس از دست دادم ... برای خودکشی اونقدر قرص خواب خورده بود که هر کاری میکردم دیگه روحش بیدار نمیشد!

دوشنبه:
رفتم بیمارستان ویزیت یکی از مریضا. دور تختش اونقدر شلوغ بود که نمیتونستم برم جلو. همه روپوش سفید پوشیده بودن و داشتند تند تند یادداشت برمیداشتن. هر جور بود راهو باز کردم و رفتم بالای سر مریض، اما دیدم دانشجوهای پرستاری قبل از من کشتنش. اگه دیر تر رسیده بودم ممکن بود حتی روحشم ناقص کنن!
از همکاری بدم نمیاد، ولی بشرط اینکه قبلا با من هماهنگ بشه وگرنه خوشم نمیاد کسی تو تخصصم دخالت کنه.

سه شنبه:
مادره با دوتا بچه اش میخواستن از خیابون رد شن. اول دست یکی از بچه ها رو گرفتم، اما دیدم اون یکی داره نیگام میکنه.
دست اون یکی رو هم گرفتم، اما دیدم باز مادره داره یه جوری نگام میکنه. اومدم دست خودشم بگیرم، اما دیدم یه عوضی با ماشین همچی با سرعت داره میاد طرفمون که اگه خودمو کنار نکشم ممکنه به خودمم بزنه. با یک اشاره ماشینش منحرف شد و کوبید به درخت. به خودم که اومدم دیدم مادره و بچه هاش از خیابون رد شدن و برای تشکر دارن برام دست تکون میدن.
منم براشون دست تکون دادم و برای اینکه دست خالی نرم همونی که کوبیده بود به درخت رو با خودم بردم. طرف اونقدر خورده بود که روحشم یه جورایی نشئه بود و فکر کنم هنوزم که هنوزه نفهمیده مرده!

چهار شنبه:
خیلی عجله داشتم، اما وایستادم تا دعواشونو ببینم. چون جای دیگه کار داشتم خواستم برم، ولی دیدم یکیشون داره فحش بدبد میده. اونقدر ازش بدم اومد که توی راه بهش گفتم: اگه زبونتو نیگه داشته بودی الان نه خودت چاقو خورده بودی و نه دست من زخمی میشد! الان چند ساعته که همه کارهامو ول کردمو دارم روحش رو پنچرگیری میکنم!

پنج شنبه:
اونقدر از برج ایفل برام تعریف کرده بودند که هوس کردم این آخر هفته ای برم اونجا و یه دیدی بندازم. وقتی رسیدم بالای برج، دیدم یه آقایی با دوربینش رفته رو لبه وایستاده تا از منظره پایین عکس بگیره.راستش ترسیدم بیفته. با خودم گفتم اگه کمکش نکنم ممکنه همچی بخوره زمین که دیگه قابل شناسائی نباشه. با احتیاط رفتم جلو بگیرمش نیفته اما تو یه لحظه جفتمون چنان هل شدیم که روحش موند تو دست من و جونش پرت شد پائین! باور کنید اصلا تو برنامم نبود ولی بالاخره پیش اومد.

جمعه:
بابا ولم کنید جمعه که تعطیله! میگن تو جمعه ها مرده ها هم آزادن، اونوقت خدا رو خوش میاد طفلکی من آزاد نباشم ؟
!

رادیکال

کسی جواب این سوالو بلده؟؟؟؟  

  

هرکی جوابشو میدونه تو تو بخش نظرات بذاره: با توضیح!

یادواره مهندسی

بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم زبد شانسی 

نشد، دادم از کف همه زندگی / نهادم به سر افسر بندگی 

نبودم اوائل چنین ناتوان / ببودم به سر موی و بودم جوان 

نه تن خسته و ناتوان بودمی / نه اینگونه نامهربان بودمی 

نه اهریمنی طینتی داشتم / نه بر خوی بد عادتی داشتم 

کنون بشنوید اینکه بیچاره من / چنان گشته‌ام اینچنین اهرمن 

بود شرح احوال من بس دراز / ولی قطره آن گویم از بحر، باز 

به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودی چو من درسخوانی به دهر 

به کنکور در رزم کنکوریان / زدم تستها را یکی در میان 

به کف آمدم رتبه‌ای زیر صد / نیارد چو من رتبه کس تا ابد 

خیالم که دیگر مهندس شدم / نبودم خبر زینکه مفلس شدم 

به خود وعده‌ای نیک دادم همی / که چون در خط درس افتادمی 

بیابم اگر صد هزاران کتاب / زنم از خوراک و میرم ز خواب 

چنانش بخوانم به روزانه شب / که خود گردم از کار خود در عجب 

ولیکن چو پایم بدینجا رسید / نبیند دو چشمت که چشمم چه دید 

به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به یک روزه هفتاد بار 

به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردی نهاد 

چو دادندمی صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق 

چنان بی کس و خسته ماندم به صف / که رست از کف کفش مخلص علف 

پس از آن چو دیگر به صف ماندگان / به یک نمره گشتم من از بندیان 

بماند، پس نمره‌ای گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم 

به خود گفتم این زندگی بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است 

گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام 

به من چه که دیگر کسان چون کنند / به من چه، چه در کار گردون کنند 

به من چه فلانی دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است 

گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام 

که دانش چراغ ره آدم است / کلید در گنج این عالم است 

چو فرصت غنیمت شمارم کنون / مرا علم و دانش شود رهنمون 

پس از آن به مکتب نهادم چو پا / ز یک درب چوبی بسی بی صدا 

به رزم اندر آمد یکی اوستاد / بگفتا شکاری به دام اوفتاد 

بچرخید و گردید و غرید و گفت / در این پهنه یکدم نشاید که خفت 

که من دکترا از فلان کشورم / یل سر سپاه فلان کشورم 

برای دیدن بقیه ی شعر به ادامه مطلب برین ادامه مطلب ...

هنر نمایی با چوب کبریت

اینم عکس های قشنگ بقیش توی ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

بازم آیا میدانستید جدید

آیا میدانستید که انسان برای اولین بار در ۱۷۸۳ پرواز را تجربه کرد و توانست ۸ کیلومتر با بالن پرواز کند ؟

آیا میدانستید که
جمیعت جهان تا ۵۰ سال آینده از مرز ۹ میلیارد نفر خواهد گذشت ؟

آیا میدانستید که
گرمترین سیاره زهره می باشد این سیاره درجه حرارت ثابتی دارد که ۴۶۲ می باشد ؟

آیا میدانستید که
عمر خورشید ۵ میلیارد سال می باشد ؟

آیا میدانستید که
عمر کهکشان راه شیری ۱۰ میلیارد سال می باشد ؟

آیا میدانستید که
نقره صدها بار از مواد ضد عفونی قوی تر است و ۶۵۰ نوع میکروب را از بین می برد ؟

آیا میدانستید که
مساحت کره زمین ۵۱۵ میلیون کیلومتر است ؟

ادامه مطلب ...

چرا میگن بچه ننه نمیگن بچه بابا ! طنز

اینم یک تفسیر قشنگ 

برای دیدنش برین توی ادامه مطلب...

اگر وقت کردین نظرم بذارین 

ادامه مطلب ...

ضایع ترین های سال گذشته!

ضایع ترین اسم:در این زمینه هیات داوران به علت انبوه اسامی کار دشواری را پیش رو داشت اما پس از رایزنی های فراوان از میان شیر علی،قلی ،انریکو و ثابت جایزه به اسم قباد اهدا شد

ضایع ترین سرگرمی:داوران در این بخش از میان دوردرجا،چت،تک چرخ،قلیون و منچ جایزه را مشترکا به چت و قلیون اهدا کرد

ضایع ترین ساز:نامزد های این بخش گیتار،بوق بیابونی،کمونچه ،گیتاربیس و سه تار بود که داوران محترم جایزه را لایق گیتار دانست

ضایع ترین خواننده غیر مجاز سال: در این قسمت هیات داوران با تقدیم دیپلم افتخار به حسن شماعی زاده،جایزه جو اد بلورین را با اکثریت ارا به داوود بهبودی تقدیم کرد

ضایع ترین البوم سال: تنها قسمتی که داوران بدون هیچگونه اختلاف نظر به نتیجه رسیدند....البوم دیوونه منصور 

ضایع ترین اهنگ سال: در حالی که همه نفس ها در سینه حبس شده بود تیم داوری با تقدیم دیپلم افتخار به اهنگ نون ودلقک جایزه اصلی را به علی رضا عصار و اهنگ خیال نکن نباشی...

جایزه ویژه:در این قسمت به خاطر یک عمر فعالیت جوادی و گسترش مسلک جواد جایزه ویژه به عباس قادری اهدا شد.قادری در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به روی صحنه امد و در میان شور و حال عرفانی مردم جایزه را دریافت کرد

ضایع های مطبوعات: جوایز با دقت تمام اهدا گردید...روزنامه خبر ورزشی،ستون پنجره نقره ای و امیر مهدی ژوله در بخش های جواد ترین نشریه و ستون و نویسنده به حق خود رسیدند

جواد ترین گزارشگر سیما: در حالی که به علت شایسته بودن همه میرفت که کار به دعوا بکشد جایزه به جواد خیابانی اهدا گردید.جواد پس از دریافت جایزه گفت: این جایزه را که حاصل یک عمر تلاش میدانم به استادم اسکندر کوتی تق دیم مینمایم.در ضمن من شریک تجاری مهندس نیستم

ضایع ترین سایت سال: هیات داوران ضمن سپاس از سایت پندار، به علت گرافیک واستانداردهای کامل جوادی جایزه را به سایت چلچراغ پیشکش کرد

ضایعترین کتاب سال: داوران در اقدامی عجیب جایزه را مانند سال گذشته به اقای مهندس برای کتاب اهنگ برای موبایل تقدیم نمود.کتابی کامل که در ان انواع اهنگ ها از موتزارت و باخ گرفته تا ویرون بشی ای دل و بدنام وپلنگه موجود است تا روی گوشیتان(????) نصب و از نوای رویایی ان لذت برید

ضایع ترین صحنه سال: صحنه ای که شهرام خان ناظری با ان سیبیل خاص!! و عینک قرمز در تلویزیون ظاهر شد و شعر فردوسی را در میان بهت همه ما اشتباه خواند(پی افکندم از نظم کاخی بلند..کز اب و اتش!!!!!!! نیابد گزند

جوایز بخش های جانبی: داوران جواد بلورین را به عمو رحیم به عنوان شیرینی فروشی ،حس ن روباه به عنوان جواد قهرمان،تکیه کلام(جونه تو سالاره)،مانتو خفاشی در بخش پوشاک، ادکلن بیک،لاستیک وکفش سفید،یخ در بهشت وخاکشیر(مشترکا) برای نوشیدنی گوارا اهدا شد

ضایع ترین فوتبالیست سال: مهمترین جایزه..خیلی ها دوست داشتند جای این برنده رویایی بودند.به همین دلیل داوران نفر برگزیده این بخش را برای افزایش هیجان در انتها اعلام نمودند.نیکبخت واحدی در حالی که تل قشنگش را با ان چسب دماغش ست کرده بود جایزه را دریافت کرد.در حالی که اکثریت یوزپلنگ های سالن را بغض و گر فرا گرفته بود

بیانیه هیات داوران با صدای بهرام شفیع قرائت شد و در ان ارزو کردند که سالی مملو از جواد و بدور از هرگونه تیتیش باشیم.شفیع نیز به علت برگزاری موفق مراسم به شدت از سوی حضار تشویق شد

و سرانجام رییس دائمی هیات داوران در میان فریاد های مردم برای نصیحت پشت میکروفون تشریف فرما شدند. مسعود خان کیمیایی حرف های مهمی ایراد کردند که به علت تکراری بودن بی خیال

انشاء غضنفر

موضوع انشاء : ۱۳ نوروز را چگونه در کردید ؟

امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال برده است! این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از این هیـــچوقت ما را به مسافرت نبرده بود! در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشـت! ما در راه خیلی چپ کردیم! پدرم می گفت من می پیچم ولی نمیدانم چرا جــاده نمی پیچه!

خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـهاش را بریزد و یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کنده شد و ما خیلی خندیدیم ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم، البته من خود اکبرآقا را ندیدم ولی پدرم که او را دیده است می گوید خیلی جوجه اسـت! در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم! مـــــن با گوله برف به پس کـله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای در ماشین گذاشـت و در ماشین را محکم بست!

ما به متل قو رفتیم و سر یک میز نشستیم و پدرم قیلـون و چایی ســـفارش داد. پدرم خیلی قشنگ قیلون میکشد. پدرم حتی در متل قـو هم از رژیمش دست بر نمیدارد و درِ گوشی به همان پسره که قیلون آورد چیزی مـیگوید و یک پارچ آب سفارش می دهد! پدرم عادت دارد نوشابه را با آب قاطی میکند!

کنار ما چند تا جوان نشسته اند و آواز میخوانند: میخوام برم زن بگیرم ! گوجه بدم رب بگیرم و ... پدرم با این شعر خیلی حال میکند ولی مادرم عصبانی میـشود و با پارچ آب پدرم به صورت من میکوبد! ما 13 را در همانجا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از ما در کرد ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت و من خیلی کتک خوردم ... 

تست بسیار جالب خودشناسی

به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را مشاهده بفرمائید

1- دریا را با کدام یک از ویژگی های زیر تشریح می‌کنید؟
آبی تیره، شفاف، سبز، گل‌آلود

2- کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث
3- فرض کنید در راهرویی راه می‌روید. دو در می‌بینید. یکی در 5 قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو. هر دو در باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است. آیا آن را بر می‌دارید؟
4- رنگهای روبرو را به ترتیب اولویتی که برایتان دارند بگویید . قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید
5- دوست دارید در کدام قسمت کوه باشید؟
6- در ذهنتان اسب چه رنگی است؟
قهوه‌ای، سیاه یا سفید
7- توفانی در راه است. کدامیک را انتخاب می‌کنید: یک اسب یا یک خانه؟

تحلیل پاسخ ها:
1- آبی تیره : شخصیت پیچیده
سبز: آسان گیر و بی‌خیال
شفاف: به سادگی قابل درک
گل‌آلود: آشفته و سردرگم

2- دایره : سعی می‌کنید طوری رفتار کنید که خوشایند همه باشد.
مربع: خودرأی و خود محور
مثلث: یک دنده و لجباز
(اندازه اشکال با خودخواهی و منیت شما ارتباط مستقیم دارد)

3- بله : شما آدم فرصت طلبی هستید
نه: آدم فرصت‌طلبی نیستید.

4- این سئوال، اولویت‌های شما در زندگی را مشخص می‌کند.
آبی: دوستان/ روابط
سبز: شغل و حرفه
قرمز: شهوت و دلبستگی
سیاه: مرگ
سفید: ازدواج

5- میزان ارتفاعی که انتخاب می‌کنید رابطه مستقیم با میزان جاه طلبی شما دارد .
6- قهوه‌ایی: فروتن و خاکی
سیاه: غیرقابل پیش‌بینی، سرکش، هیجان‌انگیز
سفید: برتر، مغرور، تاثیرگذار

7- این سئوال، اولویت‌های شما به هنگام مشکلات را تعیین می‌کند.
اسب: همسر
خانه: فرز

چت در نیمه شب

یه مطلب تووووووووپ 

یکی از بزرگان حکایت کند
اگر یک نفر نیمه شب چت کند
و با فرد بیگانه صحبت کند
و کم کم به چت کردن عادت کند
و یک ساعتش را سه ساعت کند
و هر شب به فردی محبت کند
به افراد قبلی خیانت کند
و با بی خیالی جنایت کند
نه حدّ و حدودی رعایت کند
و اچ آی وی ِ خویش مثبت کند
و این قصه را پر حرارت کند
برای رفیقش روایت کند
چنانکه رفیقش حسادت کند
و او هم رود نیمه شب چت کند
و با فرد بیگانه صحبت کند
و کم کم به چت کردن عادت کند
و یک ساعتش را سه ساعت کند
و هر شب به فردی محبت کند
به افراد قبلی خیانت کند
و با بی خیالی جنایت کند
نه حد و حدودی رعایت کند
و اچ آی وی ِ خویش مثبت کند
و این قصه را پر حرارت کند
برای رفیقش روایت کند
چنانکه رفیقش حسادت کند
و او هم رود نیمه شب چت کند

داستان فوتبال در بهشت

دو پیرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسیار قدیمى بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او می رفت.
یک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد یا نه؟»
بهمن گفت: «خسرو جان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.»
چند روز بعد بهمن از دنیا رفت.
یک شب، نیمه هاى شب، خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمک زن را دید که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو…
خسرو گفت: کیه؟
: منم، بهمن.

:”تو بهمن نیستى، بهمن مرده!

:باور کن من خود بهمنم…
: تو الان کجایی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است.
و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمی هایمان که مرده اند نیز اینجا هستند.
حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم
و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست.
و از همه بهتر این که می توانیم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنیم
و هرگز خسته نمی شویم. در حین بازى هم هیچ کس آسیب نمی بیند.
خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمی دیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟

بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته!

چند نمونه از کتاب درسی دختران و پسران

تذکر : هدف از ارائه مطلب تبسم خاطر خواننده محترم و شوخی بی غرض بوده و این مطلب به منزله مخالفت با
جدا سازی کتب دختران و پسران نیست و شاید کار مفیدی هم باشد .
ریاضی پسران: 2+2 مساوی است با 4. فوق‌فوقش 5.
ریاضی دختران: 2 تا گل داریم 2 تا گل دیگه هم می‌ذاریم کنارش که به مامانمون هدیه بدیم؛ مجموعا میشه یه دسته گل.

جغرافی پسران: اگر دست راست خود را به طرف شرق و دست چپ خود را به طرف غرب بگیریم، شمال در پیش‌رو و جنوب در پشت سرمان خواهد بود.
جغرافی دختران: اگر قادر به تشخیص دست راست و چپ خود باشیم، بهتر است به خانه بخت رفته و دل وزیر آموزش‌و‌پرورش را که بارها اعلام کرده از ازدواج دانش‌آموزان دختر استقبال می‌کند، شاد کنیم.

ادبیات پسران: درس «حسنک وزیر» از تاریخ بیهقی…
ادبیات دختران: درس «مرضیه وزیر» از تاریخ …

انگلیسی پسران:I want to go to the garden with my friends

انگلیسی دختران:
I want to go to the kitchen and cook the dinner for my lord husband

تاریخ پسران (پس از حذف پادشاهان و لشکرکشی‌ها که دولت وعده‌اش را داده(: یونانی‌ها به سرکردگی یک یارویی حدود دو هزار سال پیش به ایران حمله کردند و عده‌ای از مردم را کشتند و یک سلسله‌ای را منقرض کردند اما پس از اندکی خودشان هم رفتند وردست بابایشان.
تاریخ دختران (پس از اصلاحات مذکور): یونانی‌ها یک زمانی به ایران آمدند و سعی کردند به‌جای خورشت پلو بادمجون غذای پلاخورشتوس یونانی را که اصلا هم خوشمزه نبود، رواج بدهند اما نتوانستند. طرز تهیه خورشت پلوبادمجون به شرح زیر است…

فلسفه پسران: سقراط فیلسوفی یونانی بود که پیوسته در طلب حق بود و لقب شهید راه حقیقت گرفت.
فلسفه دختران: زن سقراط پیوسته در تعقیب شهید راه حقیقت بود و دمار از روزگار او درآورد.

فیزیک نور پسران: در انعکاس یک تصویر در آینه بین فاصله کانونی آینه(f) و فاصله جسم از آینه(p) و فاصله تصویر از آینه (q) رابطه وجود دارد.
فیزیک نور دختران: در انعکاس تصویر در آینه همیشه بین نجابت، زیبایی و شوهرداری باید نسبت وجود داشته باشد.

طنز نوشته ” خبر بد ” آرت بو خوالد طنز نویس پر آوازه

داستان زیر را آرت بو خوالد طنز نویس پر آوازه آمریکایی در تایید اینکه نباید اخبار ناگوار را به یکباره به شنونده گفت تعریف می کند: (لطفا نظر یادتون نره)
مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
-جرج از خانه چه خبر؟

-خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
-سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
-پرخوری قربان!
-پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
-گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
-همه اسب های پدرتان مردند قربان!
-چه گفتی؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.
-برای چه این قدر کار کردند؟
-برای اینکه آب بیاورند قربان!
-گفتی آب آب برای چه؟
-برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!
-کدام آتش را؟
-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
-پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟
-فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!
-گفتی شمع؟ کدام شمع؟
-شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
-مادرم هم مرد؟
-بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!
-کدام حادثه؟
-حادثه مرگ پدرتان قربان!
-پدرم هم مرد؟
-بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
-کدام خبر را؟
-خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد.
اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید.
من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!   

 

 شهامت مرد در دندانپزشکی  

یارو با زنش میرند پیش دندانپزشک و شروع میکنه به رجز خوانی که:
آقای دکتر بیخود وقتت رو با داروی بیحسی و مسکن تلف نکن، یکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.
دکتر میگه: ایول الله به شجاعت شما، کاش همه مریضا اینطوری بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد میکنه؟
طرف به زنش میگه: عزیزم دندان خرابت را به آقای دکتر نشان بده!

طلب بخشش به سبک بچه زرنگ ها

کودکی به مامانش گفت،
من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد.
مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟
بابی گفت: آره.
مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو
بابی

بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی

اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پاره اش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی

بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پاره اش کرد.
تو فکر فرو رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا.
مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.بابی رفت کلیسا.
یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.

نامه شماره چهار
سلام خدا
مامانت پیش منه! اگه می خواهیش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی