یک روز یک بنده خدایی اسبش رو پیشفروش میکنه و به 200 سکه میفروشه،از قضا قبل از اینکه اسب رو تحویل خریدار بده اسبش میمیره.خریدار میاد که اسب رو تحویل بگیره و فروشنده میگه که اسب من مرده.خریدار میگه پس پولم رو پس بده اما فروشنده تمام پول رو هم خرج کرده.خریدار میگه پس همون اسب مرده ور بده میخوام اون رو بفروشم.
خلاصه بعد از چند روز همدیگرو دوباره میبینند،فروشنده میگه اسب مرده رو چیکار کردی؟میگه گذاشتم برای قرعه کشی با شرط پرداختن دو سکه،دویست و پنجاه نفر شرکت کردند و من چهارصد و نود وهشت سکه سود کردم.فروشنده میگه کسی اعتراض نکرد؟ میگه چرا کسی که اسب رو برده بود من هم دو سکه اش رو پس دادم!!!
حنان میگه:واقعا جالب بود من میگم: حنان یه بار دیگه از این حکایت های ........... شر بزارd ...............................=صاف شدن راستی io.gamgos.net سربزنید x4
خیلی جالب بود
حنان میگه:واقعا جالب بود
من میگم: حنان یه بار دیگه از این حکایت های ........... شر بزارd
...............................=صاف شدن
راستی
io.gamgos.net
سربزنید
x4
حنان:کلا نفهمیدم چی گفتی!
چقد زرنگ، احتمالا ایرانی بوده!
برای بار دوم میگم ، به روز شدیم!!! (آپ کردیم)
آرین : منم برای بار دوم میگم باشه یه سری میزنیم