یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!
hehe................kheili bahal booooooooooooooooooooooooooood
mamnoon
اپم....
سر بزن
اومدش!
چقدر درباره ی ؛اومدم؛ و ؛اومدش؛ خندیدیم تو مدرسه!!!
ghashang bood
مثلا چرا عکستو گذاشتی
من که می دونم .....
سلام
قشنگ بود!
شعر رعنا رو تو وبلاگم گذاشتم به عنوان یه گیلانی بیا و نظرت رو بگو
kheli mamnoon
شعر رعنا!یاده آقای میرسهیل افتادم!
تو چیکار به کاره جواد داری؟!
آخه و منم آره به یادش افتادم
آدم خیلی باحالی بود
جوادم آخه دیگه عکسشو گذاشته ............