چه جالب . بعد چی شد؟
ترجمه : هنوز داری حرف می زنی؟ بس کن دیگه !
این بار دیگه چیکار کردم؟
ترجمه: این بار چطوری مچم رو گرفتی؟
عزیزم خسته ای . بیا یه کم استراحت کن.
ترجمه: صدای جارو برقی نمی ذاره پلی استیشن بازی کنم. خاموش کن.
یااااادم رفت.
ترجمه: کد پستی سی و چهار رقمی خاله اولین دوست دخترم رو هنوز یادمه اما روز تولد تو رو یادم رفته.
از صبح تا شب دارم جون می کنم بخاطر تو و این بچه.
ترجمه: امروز از محل کار مرخصی گرفتم با رفقا رفتیم کنار رودخونه کباب خوردیم.
عزیزم راهو بلدم.
ترجمه: می تونم راهو پیدا کنم به شرطی که بفهمم تو کدوم کشوریم.
نتونستم پیداش کنم.
ترجمه: شئی مورد نظر بیش از یه متر با من فاصله داشت. حوصله نداشتم پاشم.
برای تمام کارهام یه دلیل منطقی دارم.
ترجمه: یه کم فرصت بده یه خالی بندی جور کنم .
بازم این سعدی از اون دنیا یه شعر و حکایت فرستاد و گفت که باب دهم گلستان رو هم به نام (( در نقض حکایات )) بوجود بیارم! منم که هنوز درگیر باب نهم بودم براش مسج دادم که :
عزیز من! اینقدر کار کردم که خسته شدم! (به گیلکی باز گردانده شود!)
برای دیدن شعر و حکایت برین (ایهام ندارد!) تو ادامه مطلب:
ادامه مطلب ...یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!
یک مرد پس از ۲ سال خدمت پی برد که ترفیع نمی گیرد، انتقال نمی یابد، حقوقش افزایش نمی یابد، تشویق نمی شود. بنابراین او تصمیم گرفت که پیش مدیر منابع انسانی برود. مدیر با لبخند او را دعوت به نشستن و شنیدن یک نصیحت کرد: «از تو به خاطر ۱ یا ۲ روز کاری که تو واقعاً انجام می دهی، تقدیر نمی شود.»
مرد از شنیدن آن جمله شگفت زده شد اما مدیر شروع به توضیح نمود.
مدیر : یک سال چند روز دارد؟
مرد: ۳۶۵ روز، بعضی مواقع ۳۶۶.
مدیر: یک روز چند ساعت است؟
مرد: ۲۴ ساعت
مدیر: تو چند ساعت در روز کار می کنی؟
مرد: از ۱۰صبح تا ۶ بعدازظهر؛ ۸ ساعت در روز.
مدیر: بنابراین تو چه کسری از روز را کار می کنی؟
مرد: ۳/۱
مدیر: خوبت باشه!! ۳/۱ از ۳۶۶ چند روز می شود؟
مرد: ۱۲۲ روز.
مدیر: آیا تو تعطیلات آخر هفته را کار می کنی؟
مرد: نه آقا.
مدیر: در یک سال چند روز تعطیلات آخر هفته وجود دارد؟
مرد: ۵۲ روز شنبه و ۵۲ روز یکشنبه، برابر با ۱۰۴ روز.
مدیر: متشکرم. اگر تو ۱۰۴ روز را از ۱۲۲ روز کم کنی، چند روز باقی می ماند؟
مرد:۱۸ روز.
مدیر: من به تو اجازه می دهم که در تا ۲ هفته در سال از مرخصی استعلاجی استفاده کنی .حال اگر ۱۴ روز از ۱۸ روز کم کنی ، چند روز باقی می ماند؟
مرد: ۴ روز.
مدیر: آیا تو در روز جمهوری (یکی از تعطیلات رسمی می باشد) کار می کنی؟
مرد: نه آقا.
مدیر: آیا تو در روز استقلال (یکی دیگر از تعطیلات رسمی می باشد) کار می کنی؟
مرد: نه آقا.
مدیر: بنابراین چند روز باقی می ماند؟
مرد: ۲ روز آقا.
مدیر: آیا تو در روز اول سال به سر کار می روی؟
مرد: نه آقا.
مدیر :بنابراین چند روز باقی می ماند؟
مرد: ۱روز آقا.
مدیر: آیا تو در روز کریسمس کار می کنی؟
مرد: نه آقا.
مدیر: بنابراین چند روز باقی می ماند؟
مرد: هیچی آقا.
مدیر: پس تو چه ادعایی داری؟
مرد: !!!
نتیجه اخلاقی: هرگز از مدیریت منابع انسانی کمک نخواهید.
مدیریت منابع انسانی = HR یعنی High Risk = ریسک بالا
دوستان عزیز لفطاً نظر بدید و در نظر سنجی ما شرکت کنید تا از جوایز ارزنده ی مدرسه تان بهره مند شوید.با مراجعه به دفتر مدیریت مدرسه خودتان از طرف مدرسه ی خود ، جایزه بگیرید .
لیست جوایز به ترتیب ارزندگی:
1- یک حواله نقدی تضمینی به مبلغ 10000 ( زیاد به خودتون فشار نیارین بخونین ده هزار) ریال
2- بن خرید لوازم ورزشی از فروشگاه ورزشی x به مبلغ 5000 (مث همون) ریال
3- یک دستگاه مداد استدلر مدل G287457524 بارکد867456454 به همراه یک فروند پاک کن فابر کستل مدل P54757 بار کد54756333
4- چک و لقد و مشت ( به دلخواه )
5- اوردنگی
6- فحش
7- .........
همچنین از طرف جناب آقای حاج کریمیان یک جفت چسب زخم ضد آب با قابلیت flexible و انعطاف تقدیم نفرات برتر به قید قرعه تقدیم می گردد.
به طور کلی هزینه ی کل جایزه ها 15768 ریال
با تشکر سینا
اگر لباس تنگ و چروک و بیریخت بپوشن :
در مورد پولداره : ایول عجب لباسی معلوم نیست از کجا خریده .... اصل مارک داره .... فکر کنم خودش از خارج خریده
در مورد بی پوله : عجب لباس جیغی .... احتمالا" بهش صدقه دادن شایدم دست دوم خریده
اگر مد خفن مدل هچل هفتی بزنن
در مورد پولداره : اوه ببین چه تیپی زده ... از سیخای سرش معلومه ژلش ایستوریای اصل ایتالیاست ... فکر کنم تیریپی که زده همین دیروز انریکو زده ... اونجا هر چی شلوارت پاره تر باشه محبوبیت بیشتره ..
در مورد بی پوله : اه چه شپل ... فکر کنم با صابون دست و صورت سرش میشوره که انقدر سیخ واستاده ... تو خونشونم که سوزن نخ پیدا نمیشه یک کوک به این پاره پوره ایاش بزنه ...
اگر تند تند غذا بخوره :
در مورد پولداره : ببین چقدر گرفتاره که مجبوره انقدر تند غذا بخوره یا هواپیماش داره میپره یا جلسه مهمی داره
بی پوله : اوووووو انگار از قحطی فرار کرده
اگر آروم و کم غذا بخوره :
پولداره : احتمالا" این غذا تو رژیم غذاییش نیست و باید آهسته بخوره که معدش نفهمه !!!!!!
بی پوله : اینو ببین فکر کنم تا حالا همچین غذایی ندیده بلد نیست بخوره ...
اگر درس بخونه :
پولداره : احسنت به این تدبیر و اندیشه .... این تو ایران نمیمونه ..... مطمئنم تو لیست فرار مغزهاست
بی پوله : خر خونیم اندازه داره دیگه .... انقدر میخونی آخرش چی ؟!! بپا عینکت نیفته ...
اگر درس نخونه :
پولداره : پول داره درس میخواد چیکار .... درس برا بچه بی پولا و بیکاراست
بی پوله :بد بخت نون نخورده نمیتونه درس بخونه
در مورد خانوما >>> از نوع محجبه و چه بسا چادری
پولداره : آفرین به این تربیت صحیح ... معلومه خالصانه مسلمونه ... این دختر نیست فرشتست که تو این جامعه خراب خودشو اینطوری میپوشونه
بی پوله : اوهوک .... چقد امل ... کی به تو نگاه میکنه حالا ؟!؟!؟
درمورد پسرهای جوون ››› مدل ابرو قشنگ و زیر ابرو گوگول
پولداره : بابا مایکل جکسون ... لئوناردو .... گاتوسو ... برم زیر ابروهای شیطونیتو
بی پوله : مرتیکه خجالت نمیکشه .... آرایش میکنی ؟! این روزا دیگه دختر پسرا از هم تشخیص داده نمیشوند ... وانگهی چی شده داداشمون .....
ازدواج :
پولداره : یکی دو تا کمه ..... من جای این بودم اصلا" ازدواج نمیکردم ... این همه حور و پری دور و برش – بیخیال ازدواج ..... تیر تپرش
بی پوله : آخی حیوونی تا دیروز عنکبوت تو جیبش یکی بود حالا دو تا شد ( ضرب المثلی شد برا خودش !! )
پیاده روی :
پولداره : زنده باد سلامتی و تناسب اندام .... هیچ چیزی از ورزش و مخصوصا" پیاده روی برای تندرستی انسان بهتر نیست حتی میگن اشتها رو هم زیاد میکنه .
بی پوله : کفشاشم مالی نیست که حالا بگیم پیاده بره ... قربونش برم که همیشه بلیت خط 11 رو داره .
تعویض ماشین :
پولداره : بابا تنوع .... آخرین مدل ... سنت اگزوپری ... پارکینگ دیگه جا نداره
بی پوله : دبیا ... تا دیروز دنبال الاغ پدر بزرگش میدوید حالا واسه ما ماشین خریده
تعویض کار :
پول داره : شکمه پره ... چه این بشقاب چه اون بشقاب ....... پول تولید میکنه دیگه چه این کار چه اون کار ... میباره براش
بی پوله : فقط مونده بود این به یه جایی برسه ... از فردا جواب سلام ما رو هم نمیده
رانندگی :
پولداره : فکر کنم عادت به رانندگی نداره آخه همیشه راننده داشتن اما استیل فرمون گرفتنشو داشته باش ... انصافا" شوماخرم اینطوری فرمون نمیگیره
بی پوله : عمو جون ترمز اون وسطیست ... الاغا رو کجا بستی ؟! گوسفندا رو چه کردی ؟!!؟
شنبه:
امروز
رو مثلا گذاشته بودم واسه استراحت و رسیدگی به کارهای شخصی ام ولی مگه این مردم
میذارن؟!
یکشنبه:
امروز
واقعا اعصابم خورد بود چون به هیچکدام از کارهای اداریم نرسیدم.
8753 تصادفی
، 6893 اعدامی ، 9872 تزریقی ، 44596 ایدزی ، و یک نفر بالای 145 سال سن رو واسه
خاطر یک آدم وقت نشناس از دست دادم ... برای خودکشی اونقدر قرص خواب خورده بود که
هر کاری میکردم دیگه روحش بیدار نمیشد!
دوشنبه:
رفتم
بیمارستان ویزیت یکی از مریضا. دور تختش اونقدر شلوغ بود که نمیتونستم برم جلو.
همه روپوش سفید پوشیده بودن و داشتند تند تند یادداشت برمیداشتن. هر جور بود راهو
باز کردم و رفتم بالای سر مریض، اما دیدم دانشجوهای پرستاری قبل از من کشتنش. اگه
دیر تر رسیده بودم ممکن بود حتی روحشم ناقص کنن!
از
همکاری بدم نمیاد، ولی بشرط اینکه قبلا با من هماهنگ بشه وگرنه خوشم نمیاد کسی تو
تخصصم دخالت کنه.
سه
شنبه:
مادره
با دوتا بچه اش میخواستن از خیابون رد شن. اول دست یکی از بچه ها رو گرفتم، اما
دیدم اون یکی داره نیگام میکنه.
دست
اون یکی رو هم گرفتم، اما دیدم باز مادره داره یه جوری نگام میکنه. اومدم دست
خودشم بگیرم، اما دیدم یه عوضی با ماشین همچی با سرعت داره میاد طرفمون که اگه
خودمو کنار نکشم ممکنه به خودمم بزنه. با یک اشاره ماشینش منحرف شد و کوبید به
درخت. به خودم که اومدم دیدم مادره و بچه هاش از خیابون رد شدن و برای تشکر دارن
برام دست تکون میدن.
منم
براشون دست تکون دادم و برای اینکه دست خالی نرم همونی که کوبیده بود به درخت رو
با خودم بردم. طرف اونقدر خورده بود که روحشم یه جورایی نشئه بود و فکر کنم هنوزم
که هنوزه نفهمیده مرده!
چهار
شنبه:
خیلی
عجله داشتم، اما وایستادم تا دعواشونو ببینم. چون جای دیگه کار داشتم خواستم برم،
ولی دیدم یکیشون داره فحش بدبد میده. اونقدر ازش بدم اومد که توی راه بهش گفتم:
اگه زبونتو نیگه داشته بودی الان نه خودت چاقو خورده بودی و نه دست من زخمی میشد!
الان چند ساعته که همه کارهامو ول کردمو دارم روحش رو پنچرگیری میکنم!
پنج
شنبه:
اونقدر
از برج ایفل برام تعریف کرده بودند که هوس کردم این آخر هفته ای برم اونجا و یه
دیدی بندازم. وقتی رسیدم بالای برج، دیدم یه آقایی با دوربینش رفته رو لبه
وایستاده تا از منظره پایین عکس بگیره.راستش ترسیدم بیفته. با خودم گفتم اگه کمکش
نکنم ممکنه همچی بخوره زمین که دیگه قابل شناسائی نباشه. با احتیاط رفتم جلو
بگیرمش نیفته اما تو یه لحظه جفتمون چنان هل شدیم که روحش موند تو دست من و جونش
پرت شد پائین! باور کنید اصلا تو برنامم نبود ولی بالاخره پیش اومد.
جمعه:
بابا
ولم کنید جمعه که تعطیله! میگن تو جمعه ها مرده ها هم آزادن، اونوقت خدا رو خوش
میاد طفلکی من آزاد نباشم ؟!
بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم زبد شانسی
نشد، دادم از کف همه زندگی / نهادم به سر افسر بندگی
نبودم اوائل چنین ناتوان / ببودم به سر موی و بودم جوان
نه تن خسته و ناتوان بودمی / نه اینگونه نامهربان بودمی
نه اهریمنی طینتی داشتم / نه بر خوی بد عادتی داشتم
کنون بشنوید اینکه بیچاره من / چنان گشتهام اینچنین اهرمن
بود شرح احوال من بس دراز / ولی قطره آن گویم از بحر، باز
به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودی چو من درسخوانی به دهر
به کنکور در رزم کنکوریان / زدم تستها را یکی در میان
به کف آمدم رتبهای زیر صد / نیارد چو من رتبه کس تا ابد
خیالم که دیگر مهندس شدم / نبودم خبر زینکه مفلس شدم
به خود وعدهای نیک دادم همی / که چون در خط درس افتادمی
بیابم اگر صد هزاران کتاب / زنم از خوراک و میرم ز خواب
چنانش بخوانم به روزانه شب / که خود گردم از کار خود در عجب
ولیکن چو پایم بدینجا رسید / نبیند دو چشمت که چشمم چه دید
به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به یک روزه هفتاد بار
به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردی نهاد
چو دادندمی صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق
چنان بی کس و خسته ماندم به صف / که رست از کف کفش مخلص علف
پس از آن چو دیگر به صف ماندگان / به یک نمره گشتم من از بندیان
بماند، پس نمرهای گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم
به خود گفتم این زندگی بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است
گذشتم از آن فکر پیشینهام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام
به من چه که دیگر کسان چون کنند / به من چه، چه در کار گردون کنند
به من چه فلانی دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است
گذشتم از آن فکر پیشینهام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام
که دانش چراغ ره آدم است / کلید در گنج این عالم است
چو فرصت غنیمت شمارم کنون / مرا علم و دانش شود رهنمون
پس از آن به مکتب نهادم چو پا / ز یک درب چوبی بسی بی صدا
به رزم اندر آمد یکی اوستاد / بگفتا شکاری به دام اوفتاد
بچرخید و گردید و غرید و گفت / در این پهنه یکدم نشاید که خفت
که من دکترا از فلان کشورم / یل سر سپاه فلان کشورم